loading...

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

بازدید : 0
سه شنبه 15 ارديبهشت 1404 زمان : 0:46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خبر دارید حوادث سال گذشته در لبنان و سوریه چگونه اتفاق افتاد؟ می‌دانید چرا بشار اسد رفت؟ می‌دانید در نشست دوحه قطر چی گذشت که منجر به سقوط بشار اسد شد؟ مگر آقای عراقچی عضو آن نشست نبود و در جریان مذاکرات قرار نداشت؟ مگر سپاه قدس یا شورای عالی امنیت ملی در جریان تحولات سوریه نبودند و از جزئیات واقعه ‌خبر نداشتند؟

قطعاً وزارت امور خارجه، شورای عالی امنیت ملی و سپاه قدس از سیر تا پیاز فعل و انفعالات سوریه باخبر بودند، اما چرا در آن روزها که بازار شایعات و خبرسازی‌ها داغ بود و مردم نگران جبهه مقاومت بودند، حضرات مسئولین، مردم را در بی‌خبری رها کردند؟ چرا اخبار را قطره‌چکانی، ضدو نقیض و دیرهنگام منتشر کردند؟ و چرا اجازه دادند که شبکه‌های بیگانه اخبار مقاومت را برای مردم روایت‌سازی کنند؟

گیرم که امور مربوط به جبهه مقاومت، به خاطر حساسیت‌های نظامی‌و امنیتی، طبقه‌بندی داشته و نباید آشکارا و زودهنگام آن را منتشر می‌کردند (که البته این حرف اصلاً منطقی و توجیه‌پذیر نیست)

اما اطلاع رسانی ناقص و غلط در باره ترور آقایان رازینی و مقیسه که یک مسئلۀ صرفاً داخلی بود، چه توجیهی داشت؟ همه یادمان هست که این حادثه را با چه افتضاحی اطلاع رسانی کردند! یک مسئول در قوه قضاییه رسماً گفت که قاتل از شاغلین قوه قضاییه نبوده، مسئول دیگری روز بعد گفت که قاتل آبدارچی همان قسمت بوده. یکی گفت که قاتل از اسلحه محافظین برای ترور استفاده کرده، مسئول بعدی گفت اسلحه مال محافظین نبوده اما نگفت از کجا و چگونه وارد محل کار کرده است! چند روز بعد آقای پورمحمدی با ضرس قاطع اعلام کرد که این ترور کار منافقین بوده. اما وزیر اطلاعات روز بعد گفت که قاتل، وابسته به منافقین نبوده و سابقه گروهگی ندارد. دوباره یک مقام مسئول در قوۀ قضاییه گفت که جناب قاتل، همشهری آقای رازینی بوده و سابقه شرارت داشته است. اما مردم بالاخره نفهمیدند که قاتل دقیقاً چه‌کاره بوده، چه انگیزه‌ای داشته، اسلحه را از کجا آورده و سرانجام پرونده‌اش چه شد؟

حالا این موضوع با آن روایت‌های ضد و نقیض و دیرهنگامش هنوز از ذهن مردم پاک نشده بود که ناگهان موضوع منع پروازهای ایران به لبنان خبرساز شد و باز مثل همیشه روایت اول حادثه سهم شبکه‌های بیگانه بود که مطابق سیاست‌های خودشان برای ما خبرسازی کردند. اما مقامات کشور خودمان مثل همیشه یا سکوت کردند و یا مسئله را با تحلیل‌های ضد و نقیض، دیرهنگام و قطره‌چکانی به خورد مردم دادند.

بعدهم ماجرای قتل یک دانشجو در تهران اتفاق افتاد و یک هفته یا بیشتر در شبکه‌های مجازی خبرساز شد، اما نهادهای مسئول بازهم نتوانستند یا نخواستند حقیقت حادثه را دقیق، به موقع و مسئولانه برای مردم اطلاع‌رسانی کنند. در نتیجه، شبکه‌های برانداز با بهره‌گیری از خلاء اطلاع رسانی، ذهن و احساسات مردم را نشانه رفتند و با روایت‌‌سازی‌ هدفمند، شرایط کشور را تا مرز آشوب پیش بردند که البته به خیر گذشت...


به نظر من اطلاع‌رسانی غلط، دیرهنگام و غیرمتمرکز، راه را برای باورپذیرکردن روایت‌سازی بیگانه هموار می‌کند که می‌تواند یک خطر جدی علیه امنیت کشور باشد...

برچسب ها
بازدید : 1
يکشنبه 13 ارديبهشت 1404 زمان : 0:11
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

روزهای کشور ما پر از حادثه است. از یک طرف دشمن برای ما حادثه می‌سازد و از طرف دیگر خودمان برای خودمان حادثه می‌سازیم. سال 403 برای ما پر از حادثه‌های سخت بود که تلخی‌اش حالاحالاها فراموشمان نمی‌شود. سال جدید هم که هنوز اول راهش هستیم با یک حادثۀ غمبار شروع شد و به اندازۀ یک زلزله بزرگ، کام ما را تلخ و حال ما را ناخوش کرد.

حادثه‌ چه تلخ یا شیرین،برای هر ملتی اتفاق می‌افتد. اما برای کشور ما از این جهت که هدف بدخواهان و معاندان دنیای استکبار هستیم، علاوه بر حوادث طبیعی، وقایع تروریستی و خرابکارانه هم مزید بر علت است. اما آن‌چه مهم است. مدیریت حوادث یا نحوۀ اطلاع رسانی و روایتگری حادثه است که متأسفانه نحوۀ مدیریت مسئولین کشور ما در این زمینه بسیار بسیار ناشیانه و تخریب‌گرانه است که نه فقط افکار عمومی‌را اقناع نمی‌کند، بلکه ضد و نقیض‌گویی‌ آن‌ها اولاً بیشتر از خود حادثه جگر مردم را می‌سوزاند و ثانیاً افکار عمومی‌جامعه را به سمت اثرپذیری از رسانه‌های بیگانه ترغیب می‌کند.

این که چرا ما در جنگ روایت‌ها عقب مانده‌ایم و چرا ملت ما از روایت‌سازی بیگانه اثرپذیری دارد، قصه‌اش کمی‌تلخ است. اما گفتن و شنیدنش هم خالی از لطف نیست. ان‌شاءالله بماند برای یادداشت بعدی. اما علی‌الحساب عرض کنم خدمت شما که دانشگاه اطلاعات و امنیت ملی اخیراً کتابی را از یک مقام امنیتی آمریکا ترجمه کرده که به نظرم خیلی فنی و تخصصی است. این کتاب با نام «براندازی؛ تبدیل راهبردی روایت به سلاح» چاپ شده است. در این کتاب به صورت تخصصی آموزش می‌دهد که چگونه می‌شود از اخبار و حادثه‌های قدیم و جدید، روایت‌ بسازند و با انتشار به موقع آن، افکار عمومی‌یک ملت را مسلّح کنند و تا مرز براندازی حکومت‌شان آن‌ها را پیش ببرند.

به نظر من مطالعه این کتاب برای تمام مسئولان سیاسی، امنیتی، قضایی، انتظامی‌و نمایندگان مجلس ما یک ضرورت و از نان شب واجب‌تر است. تا یاد بگیرند که اخبار و اطلاعات را به صورت حقیقی و به هنگام در اختیار مردم قرار دهند قبل از آن که شبکه‌های بیگانه برای افکارعمومی‌خبرسازی کنند.

برچسب ها
بازدید : 0
جمعه 11 ارديبهشت 1404 زمان : 0:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

مطلب پست قبلی، در اصل یک خلاصه برداری شخصی بود به‌ اضافه چند گزاره مستقل در باره تقوا که من یک بخش چندسطری آن‌ را جدا کرده بودم برای درج در وبلاگ. اما موقع انتشار یک سطر از اون خلاصه‌نویسی‌های شخصی خودم، اشتباهی در اول مطلب منتشر شد که ربط وثیقی با گزاره‌های بعدی اون پست نداشت.

خودم به خاطر مشغلۀ ذهنی، تا همین الآن متوجه نشدم. عزیزانی هم که این‌جا را خواندند، یا متوجه این بی‌ربطی نشدند. یا فهمیدند و احتمالاً لاپوشانی فرمودند 😊

لطفاً این جور اشتباهات ناخواسته را به بزرگواری خودتون ببخشید ولی تذکر هم بدهید...

+ دعا کنید حال و روز بیان بهبود پیدا کند، الآن یکی دوهفته است که بخش گزارش‌های آماری وبلاگ و کپی‌برداری‌ها کار نمی‌کند. آمار بازدید پست‌ها هم هنوز با مشکل مواجه است. صفحه مدیریت و نظرات هم شنیدم روزهای اول هفته حدود 20 ساعت از دسترس خارج شده بود. هنوز هم بوی بهبود ز اوضاع بیان نمی‌شنوم. خلاصه این که امیدوارم بخیر بگذرد.

بازدید : 1
چهارشنبه 9 ارديبهشت 1404 زمان : 1:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

حتی اونهایی که مطالعات قرانی ندارند، می‌دونند که قرآن بارها انسان‌ را به تقوا دعوت کرده است.

*** *** *** ***

قرآن در 6 آیه، نتیجه برخی عبادت‌ها و اعمال خوب را رسیدن به تقوا معرفی می‌کند. « لعلکم تتقون»

مثلاً روزه را بر مؤمنان واجب می‌کند تا به تقوا برسند.

امر به پرستش خدا می‌فرماید برای این که به تقوا برسند.

برخی نشانه‌های الهی و سرگذشت‌های پندآموز را برای مؤمنان بیان می‌کند و می‌فرماید که ثمره‌اش تقواست.

قرآن حتی بر اجرای حکم قصاص هم مُهر لعلکم تتقونزده و نتیجه‌اش را تقوا معرفی می‌کند!

اما علی‌رغم این همه تأکیدهای قرآنی، «تقوا» هنوز هدف غایی نیست. یعنی تقوا هم وسیله است برای رسیدن به یک مقام بالاتر.

می‌دونید کدوم مقامه که از نتیجۀ تقوا به دست میاد؟

مقامی‌که انسان‌ را تا قلۀ رحمت الهی بالا می‌برد ==> لعلکم ترحمون ==> برای این که مشمول رحمت الهى قرار بگیرید.

شاهد مثال:

وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوامَا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَمَا خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ سوره یس آیه 45

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَلَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ سوره حجرات آیه 10

ان‌شاءالله ما هم بتونیم از نردبان تقوا بالا بریم و به قلۀ رحمت خدا برسیم.

+ ولادت کریمۀ اهل بیت، حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله علیها و روز گرامیداشت دختران عزیز را به دخترخانم‌های سرزمینم و به مادران دخترپرور وبلاگنویس تبریک میگم.

++ به میمنت امروز، به 11 نفر از دختران خانواده و همسایه هدیه دادم...

بازدید : 2
سه شنبه 8 ارديبهشت 1404 زمان : 0:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

کسی را در نظر بگیرید که بندرعباس رو خوب بشناسد، وجب به وجب بندر شهید رجایی را دیده باشد، تعلق خاطر به اون استان داشته باشد، حداقل با 30 نفر از بندرعباسی‌های خونگرم رفاقت و صمیمیت داشته باشد، کلی خاطرات خوش و ناخوش از بهار و تابستان و ساحل اون شهر و صیادان و کارگران شاغل در بندرگاه داشته باشد، سه نفر از دوستانش جزو جانباختگان حادثه باشند، خواهرِ دونفر از همکارانش هم در شیراز بستری باشند.

بعلاوه این که از فردای روز حادثه تا همین الآن درگیر راست و ربست کردن وضعیت دوستانش و تسکین داغ اون‌ها باشد. از همه مهم‌تر این که خودش هم وضعیت مشابهی را قبلاً تجربه کرده باشد و دردسرهای مصیبت‌های بعدی ماجرا را هم بداند و...

اما برای این که کام دیگران را تلخ نکند، این‌جا نه فقط حرفی نمی‌زند و چیزی نمی‌نویسد، بلکه شرایطش را عادی جلوه می‌دهد... به نظر شما این آدم با این وضعیت چه حال و روزی می‌تواند داشته باشد؟

حالا اگر در چنین شرایطی یک آدم بدبین و بددهن و لاشخور صفت بیاید و دربارۀ حادثۀ بندرعباس برایش فحش و ناسزا بنویسد، زخم زبان بزند و داغ دلش را تازه کند. با کی باید درد و دل کند؟

باور کنید ناراحت نشدم، نفرینش نکردم. اما دلم سوخت.

راه نظراتش را بستم و آرزو کردم که حداقل به اندازۀ یک مثقال فهم اجتماعی و شعور انسانی یاد بگیرد.

بازدید : 3
شنبه 5 ارديبهشت 1404 زمان : 0:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

چرا وبلاگی‌ها (خانم یا آقا) عموماً با اسم مستعار می‌نویسند؟

چرا هویت حقیقی خودشون رو پنهان می‌کنند؟

مثلاً اگر اسم حقیقی صاحب وبلاگ مشخص باشه، چه اتفاقی ناگواری ممکنه براش بیفته؟

و اسم مستعار، چه شرّی رو می‌تونه از اونها دفع می‌کنه؟

توضیح:

امروز در یک جمع رسانه‌ای با این سئوال مواجه شدم. خب دلایل مثبت و منفی‌اش را کم و بیش می‌دونستم. اما برای این که پرت و پلا نگم، جواب را موکول کردم به جلسه بعد تا هم در باره‌اش بیشتر فکر کنم و هم، نظر وبلاگی‌های عزیز را داشته باشم :)

لطفاً اگر ممکنه و حوصله‌ش را دارید، کمک کنید.

بازدید : 3
دوشنبه 31 فروردين 1404 زمان : 0:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

هندوستان بیش از یک میلیارد و چهارصدمیلیون نفر جمعیت دارد.

هندوستان پر است از گروه‌های متعصب و خرافه‌پرست.

هندوستان معروف است به سرزمین فرقه‌ها و ادیان.

امروز داشتم به این فکر می‌کردم چرا هندوستان با این همه جمعیت، با این همه تنوع فرهنگی و خرافه‌پرستی و با این همه تعصبات قومی‌مذهبی، مردمش راحت کنار هم زندگی می‌کنند و دچار دوقطبی و تعارض فرهنگی نمی‌شوند.

اما این‌جا با وجودی که 98 درصد ما در شناسنامه‌هامون مهر مسلمانی ثبت شده و از یک دین و آئین پیروی می‌کنیم اما همیشه در زمینه‌های سیاسی، مذهبی، فرهنگی و کلامی‌با هم اختلاف نظر داریم. حتی بعضی وقت‌ها سر یک موضوع بی‌ارزش باهم بگومگو و دعوا می‌کنیم. گاهی هم دامنۀ اختلافاتمان آن‌قدر وسیع می‌شود که تا مرز تکفیر و درگیری و آدم‌کشی علیه یکدیگر پیش‌روی می‌کنیم.

  • گاهی لازم است در تعاملات زندگی آستانۀ تحمل خودمون را بالا ببریم.
  • گاهی لازم است مراقب اختلاف افکنی‌ها و دوقطبی سازی‌های اینستاگرامی باشیم.
  • گاهی هم لازم است قند پارسیهمین‌جا بماند و به بنگاله نرود!!

+ کاش قند پارسیبه بنگاله نرود.

بازدید : 5
چهارشنبه 26 فروردين 1404 زمان : 0:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

مرد خدا که باشی، مرد دفاع از تمامیت ارضی کشورت که باشی، مرد مقابله با وطن فروشان و منافقان و تجزیه‌طلبان که باشی! قطعاً اهل سعادت و شهادت خواهی بود و مرگ سرخ تا جلوی خانه‌ات به استقبالت خواهد آمد!

حتی اگر بعد از جنگ باشد!

مثل شهید سرافراز امیر سرلشگر- علی صیاد شیرازی.

یادش گرامی‌و راهش مستدام باد.

بازدید : 5
سه شنبه 25 فروردين 1404 زمان : 0:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

توی مترو، توی بازار و توی وجب به وجب خیابا‌ن‌های تهران را که نگاه می‌کنی می‌بینی پر از خانم‌های بی حجابه، پر از هنجارشکنیه، پراز عجله و شتاب و خشم و نفرت وعصبانیته، پر از روزه‌خواری و متلک‌گوییه، می‌بینی همه دارند آدامس می‌جوند. کیک می‌خورند و سیگار دود می‌کنند. انگار نه انگار که اینجا مردم مسلمانند و نه انگار که الآن ماه رمضانه. بعد نتیجه می‌گیری که دینداری در این شهر منسوخ شده و دین‌گریزی تا هزارتوی جسم وجان این مردم رخنه کرده است. این‌جاست که اگر کسی مثل من سطحی نگر و کم‌ظرفیت باشه، فکر می‌کنه که هیچ‌کس توی این کلان‌شهر تهران اهل دین و دیانت نیست!

بعد از انجام چندرشته کار بانکی و اداری، با مترو تا ایستگاه سعدی و از اونجا با اتوبوس برقی به سمت سه راه جمهوری رفتم. درتقاطع شهید کشور دوست پیاده شدم ... دقت نکردم که خیابان یکطرفۀ کشوردوست تا دفتر وجوهات بیت رهبری چه‌قدر فاصله است. اما دیدم خط سیر رفت و برگشت خانم‌ها و آقایانی که در تردد به دفتر بودند، آن قدر پرآمد و شد هست و آن‌قدر جلب توجه می‌کند که هنجارشکنی‌ و روزه‌خواری‌ها ناخودآگاه از ذهنت پاک می‌شود! بعد هم که وارد دفتر وجوهات می‌شوی،می‌بینی آن‌قدر شلوغ است که باید مثل بانک‌ها شماره بگیری و منتظر بنشینی تا نوبتت بشه. اونجا هم که نشستی بخواهی نخواهی صدای آقای تحویلدار را می‌شنوی که از مراجعه کننده می‌پرسه چقدر؟ اونوقت آدم حسابگری مثل من که اونجا نشسته‌ تا بعد از 8 نفر نوبتش بشه، بی اختیار توی ذهنش محاسبه می‌کند اعداد و ارقام را که نفر اول صد میلیون خمس، 12میلیون حزب‌الله، 15میلیون جبهه مقاومت، نفر دوم هشتاد و سه‌میلیون خمس، سه میلیون کفاره، 10 میلیون حزب الله. نفر سوم چهارصد و پنج میلیون خمس، 33 میلیون حزب الله و 20 میلیون یمن. نفر چهارم....نفر پنجم.... تا نفر هشتم که با یک حساب سرانگشتی میشه دو میلیارد تومان که خلق‌الله در کمتر از یک ربع ساعت کارت کشیدند و رسید گرفتند و رفتند و حالا نوبت من شده و هشت نفر جدید که بعد از من دوباره در نوبت نشسته‎‌اند... تازه این درحالی است که طلاهای اهدایی خانم‌ها در اتاق دیگری توزین و تحویل می‌شود که اونجا هم صندلی‌هایش نوبتی است.

از دفتر که برمی‌گشتم، مقداری از خیابان را به سمت مسجد جامع جمهوری پیاده رفتم. توی راه تصورم این بود که از این خیابان کسی روانۀ مسجد نمی‌شود. حداقل من مدعی بروم نمازم را در مسجد بخوانم... یادمه که قبلاً هم چندباری به طور اتفاقی در این مسجد نماز خوانده بودم.

بعد از نماز، تمام تصوراتم بهم ریخت. از خودم پرسیدم که این جمعیت نمازگزار، واقعاً از همین خیابان و از همین مغازه‌ها هستند؟! واقعاً مونده بودم که از درون این جماعت هنجارشکن چطور این همه مرد و زن نمازگزار جوشیدند؟ توی همین فکر بودم که از مسجد زدم بیرون و باز دوباره خیابان، دوباره مترو و دوباره صحنه‌های روزه‌خواری و هنجارشکنی! خداییش پارودوکس عجیبیه!!

پنج ‌روز بعد: چهارشنبه از روزهای آخرساله که تهرانی‌ها خیلی‌هاشون زده‌اند به جاده و شهر را کاملاً خلوت کرده‌اند. هوای بهاری فضای شهر را حسابی لطیف و بامزه کرده. تصمیمم گرفتم به خاطر خلوتی خیابان‌ها احیای شب نوزدهم را در مرقد امام‌خمینی باشم. خیلی راحت و بدون توقف تا ورودی پارکینگ حرم رانندگی کردم. داشتم فکر می‌کردم چون تهران خلوته، لابد امشب توی مراسم احیاء راحت جا گیرمون میاد. خودمون را از هر نظر آماده کرده بودیم که بریم صف‌های جلو و تا آخر مراسم نیاز به بیرون آمدن نداشته یاشیم. اما وقتی ماشین‌های پارک‌شده را توی پارکینگ دیدم، تصورم بهم ریخت... وقتی هم خواستیم داخل سالن بشیم یادم آمد که این مردم اصلاً قابل پیش بینی نیستند. همیشه غیرمترقبه و غیرمنتظره‌اند...

هیچی دیگه. همون کنارگوشه‌های نزدیک کفشداری چمپاتمه زدیم و ذوق می‌کردم که در عوض موقع خروج از سالن راحت‌تریم و زودتر به پارکینگ می‌رسیم.

شب بیست ویکم ماه رمضان مصلای تهران و شب بیست و سوم هم امامزاده‌صالح به همین صورت غیرقابل پیش‌بینی و بالاخره روز قدس که حسابی سورپرایز شدیم.

یک دوست خیلی سیاسی‌ دارم که فاز اصلاح‌طلبی‌اش فوق‌العاده بالاست. ایشون می‌گفت: همین‌ رفتارهاست که نمی‌شود مردم ایران را پیش‌بینی کرد.

+ خوشا به حال اونهایی که در ماه بندگی خدا حرمت‌شکنی نکردند و رمضان را با عبادت و بندگی و طهارت به پایان بردند.

پ.ن: این یادداشت را روز قدس نوشته بودم. اما به خاطر مشغلۀ زیاد فراموش کردم منتشر کنم. الآن دیدمش. گفتم حیف است خاک بخورد.

برچسب ها
بازدید : 6
شنبه 22 فروردين 1404 زمان : 16:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

کاری ندارم که آمریکا و اسرائیل چرا برای دستگیری عبدالملک بدرالدین الحوثی 30/000/000/000 دلار جایزه گذاشته‌اند، اما چیزی که برام سئواله اینه که چرا جهت‌گیری فکری و رفتاری من نمی‌تواند حداقل به اندازه یک دلار برای دنیای استکبار دغدغه سیاسی ایجاد کند؟

آفرین به غیرت و شجاعت و بصیرت و خداباوری و آزاداندیشی و استکبارستیزی و ولایت‌پذیری‌‌ این شیرمرد یمنی.

من واقعاً خجالت کشیدم از بی‌خاصیتی خودم وقتی سخنرانی این شیرمرد یمنی را از تلویزیون می‌شنیدم.

ستوال:

به نظر شما در بدنۀ سیاسی و مدیریت اجرایی کشور، چندتا مرد مثل عبدالملک بدرالدین داریم؟

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 22
  • بازدید کننده امروز : 23
  • باردید دیروز : 91
  • بازدید کننده دیروز : 92
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 23
  • بازدید ماه : 122
  • بازدید سال : 714
  • بازدید کلی : 750
  • کدهای اختصاصی