کسی را در نظر بگیرید که بندرعباس رو خوب بشناسد، وجب به وجب بندر شهید رجایی را دیده باشد، تعلق خاطر به اون استان داشته باشد، حداقل با 30 نفر از بندرعباسیهای خونگرم رفاقت و صمیمیت داشته باشد، کلی خاطرات خوش و ناخوش از بهار و تابستان و ساحل اون شهر و صیادان و کارگران شاغل در بندرگاه داشته باشد، سه نفر از دوستانش جزو جانباختگان حادثه باشند، خواهرِ دونفر از همکارانش هم در شیراز بستری باشند.
بعلاوه این که از فردای روز حادثه تا همین الآن درگیر راست و ربست کردن وضعیت دوستانش و تسکین داغ اونها باشد. از همه مهمتر این که خودش هم وضعیت مشابهی را قبلاً تجربه کرده باشد و دردسرهای مصیبتهای بعدی ماجرا را هم بداند و...
اما برای این که کام دیگران را تلخ نکند، اینجا نه فقط حرفی نمیزند و چیزی نمینویسد، بلکه شرایطش را عادی جلوه میدهد... به نظر شما این آدم با این وضعیت چه حال و روزی میتواند داشته باشد؟
حالا اگر در چنین شرایطی یک آدم بدبین و بددهن و لاشخور صفت بیاید و دربارۀ حادثۀ بندرعباس برایش فحش و ناسزا بنویسد، زخم زبان بزند و داغ دلش را تازه کند. با کی باید درد و دل کند؟
باور کنید ناراحت نشدم، نفرینش نکردم. اما دلم سوخت.
راه نظراتش را بستم و آرزو کردم که حداقل به اندازۀ یک مثقال فهم اجتماعی و شعور انسانی یاد بگیرد.